من بهترین نسخه خودم هستم

خانه
خواب
ارسال شده در 4 خرداد 1402 توسط مریم علی نیا حسنکلا در بدون موضوع

شهر در خوابی بدون بیداری فرو رفته،تخم مرگ ونفرت در هوای شهر پراکنده است و احساس خفگی میشود.روزی در این شهر هیاهو بود مساجد نمازگزار داشت و خانه امن برای همه بود.از هرجا مانده و رانده بودی آغوش پرمهر مسجد بود که برات گشوده میشد،تشنگیت رفع میشد،گرسنگی برای پناهنده مسجد بی معنا بود،اما این روزها قفل‌ها ودزدگیرها از آنها معابد زیبا ساخته که هیچ رنگ و بوی آرامش ندارد،دلگیرم از این شهر ومردمانش ،در خانه خدا را چرا بسته اید، زیاده خواه نیستم جرعه ای آرامش میخواهم .

میخواهم از دود وآهن وشهر دلگیرتان به آغوش مسجد پناهنده شوم و انرژی از دست رفته ام را بروز رسانی کنم،آزمایش خون دادم دکتر معالجم گفته خون مسجدت صفر شده وعلت تمام دل آشوبه هایت وسردردهایت در مسجد درمان میشود.کاش یک اردو مرا به مسجد ببرید تا دوباره از ملاباجی قرآن بیاموزم.ب زبر ب  ،ب پیش بو،ب زیر ب.  آخ ملا باجی کجایی ‌‌‌

صدای بچه ها بپیچد در حیاط مسجد وپسرها پیشی بگیرند در اذان گفتن ومکبر ایستادن.کاش حاج آقا همچنان در جیبش نخودچی داشته باشد کاش کاش و هزاران ایکاش

نظر دهید »
قصه ی این روزهای وطنم
ارسال شده در 27 اسفند 1401 توسط مریم علی نیا حسنکلا در بدون موضوع

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را بـه ده برد تا بـه او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

ان دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:

عالی بود پدر! پدر پرسید آیا بـه زندگی ان ها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد بـه آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.

ما در حیاطمان فانوس های‌ تزیینی داریم و ان ها ستارگان را دارند.

حیاط ما بـه دیوارهایش محدود می‌شود اما باغ آن ها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو بـه من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.

 

هر روز که با بچه ها صحبت میکنم این داستان برایم تداعی میشود. آنها حق دارند چون من کوتاهی کرده ام وبه آنها نگفتم که ما اسیر چهار دیواری پلشتی شده ایم که دیگران برایمان ساخته اند. مقصرم که به آنها دور دستها را نشان نداده ام وآنها  را تنها محدود به چهار دیواری تنگ وتاریک حیاط کوچکمان کردم. باید به آنها بگویم که وسعت بی نهایتی که در ریاضی میخوانند در واقعیت هم هست به شرطی که چشمهایمان را بشوییم وجور دیگری ببینیم.

نظر دهید »
زندگی
ارسال شده در 7 اسفند 1399 توسط مریم علی نیا حسنکلا در بدون موضوع, زنگی وانگیزه

سلام  سوالی که این روزها پرسیده میشود اینکه چرا باید تلاش کنیم ؟

چطور انگیزه داشته باشیم؟

عزیزان در پاسخ به این سوال تاریخ پاسخگوست

متولد 1362هستم  .روزی که عراق نیروگاه برق نکارا هدف قرار داد  در عالم کودکی در زمین شالیزاری مشغول بازی بودم که هواپیماها از بالای سرمان غریدن ورفتند.

در تمام سالهای گذشته چیزهایی که به یاد دارم جنگ،تحریم ، آنفولانزاهای مختلف، حتی سگهای هاری که در خیابانها بودند وما با محافظت پدر هایمان به مدرسه میرفتیم، القاعده،جنگ افغانستان،کوچ افغانها به ایران ،داعش و در یکسال گذشته کرونا جهان را درگیر کرده است.

از زبان پدر بزرگها هم زمانی که از گذشته ها میگفتند حسن البکر و حمله روسها زلزله بزرگ ،سال وبایی و……..

در تمام این سالها مردم زندگی کردند ، ازدواج کردند زاد وولد کردند ،خانه ساختن جشن گرفتن خندیدن گریه کردند وزندگی ادامه داشته ودارد وخواهد داشت

پس زندگی کنید برنامه بچینید وهدفهایتان را دنبال کنید

زندگی زیباست ای زیباپسند          زنده اندیشان به زیبایی رسند

2 نظر »

آخرین مطالب

  • خواب
  • قصه ی این روزهای وطنم
  • زندگی

آخرین نظرات

  •  
    • من بهترین نسخه خودم هستم
    در زندگی
  •  
    • من بهترین نسخه خودم هستم
    در زندگی
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

من بهترین نسخه خودم هستم

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • تک تک لحظه ها را زندگی کنید
  • زنگی وانگیزه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان